در راه سلوک

معبودا! اگر تو خود، از روی رحمت (سلوکم را) با توفیق نیکو آغاز نکنی، پس کیست (به جز تو) که مرا به سوی تو کشاند(فرازی از دعای صباح)

در راه سلوک

معبودا! اگر تو خود، از روی رحمت (سلوکم را) با توفیق نیکو آغاز نکنی، پس کیست (به جز تو) که مرا به سوی تو کشاند(فرازی از دعای صباح)

"محضر مولایم، سلام"

ـ دارم محضرِ مولایم «سلام»

ـ چه سلامی؟ کدام مولا؟

ـ آن­که وعدۀ خدا و رسول بود.

        آمد و رفت پشت پردۀ غیبت

            اما نه از سرِ خود، که خواست خدا بود

                و ظهور خود را به انتظار نشست.

                    انتظاری اما نه مثل من و تو

                        دست بسته و به دور از تلاطم

                           در پس پرده نیز دارد هدایت

                            هدایتِ من و تو و او.

                              

   در پس پرده نیز هست هم دل و همراه ما

در شادی و سرور ما

در غم و حزن ما

شادمان اما از چیز دیگر

از عمل نیک ما

و محزون از چیز دیگر

از عمل ناخوش ما.

گاه دست به دعا برداشته

برای که؟ نه برای خود

که برای ما، برای گناه ما، طلب عفو دارد از خدا.

ـ چه امامی! چه غمخواری! چه همراهی!

خدایا ندیدم مثل او هرگز

باز هم بگو از او برادر

ـ آری برادر،

غمخوار است، همراه است.

غمخوار و همراه مظلوم

می کشد آه از ته دل

می کند دعا و می خواهد از خدا

آمدنش را

که ستاند حق مظلوم را

ـ و دیگر چه ؟

پر کند همه جا را ز عدل خود

که نباشد جای دیگر ظلم

روشن کند عالَم را به وجود خود

ـ خوب گفتی برادر

اما چه کنیم برادر؟ دوست داریم بیاید

ـ دوست داشتن کافی نیست

مرد عمل شو. کمر همت بند.

نه تنها تو، که من و او، همه با هم

بیایید باور کنیم

که هر «نه» من و تو

ـ در برابر چی؟

ـ در برابر دعوت شیطان

و خواستۀ این نفس سرکش

اثر دارد، اثر

آری برادر! در ظهورش.

ـ خوب گفتی برادر!

باز هم بگو، دیگر چه؟

خواهم که بیاید زودتر.

ـ دعای من و تو و او

باور کنیم برادر، اثر دارد عجیب.

بعد از نماز واجب و نافله

یادمان نرود برادر

دست به دست هم، برداریم به دعا

صبح و ظهر و شب

باورکنیم برادر

که خورشید همی پشت ابر نمی ماند.  

شاعر: نویسنده وبلاگ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد