یا رب محمد، بحق محمد، اشف صدر محمد، بظهور الحجه
پیامبر رحمت که رحمت بیکران خدا بر او و اهل بیت او باد، فرمود: ما اوذی النبی مثل ما اوذیت؛ هیچ پیامبری به اندازه من آزار و اذیت نشد. چقدر سختی و رنج کشید تا مردم را از کژراهه به راه آورد. چه از خدا بیخبرانی که نتوانستند حق و حقیقت را بشناسند. به پیامبر نسبت جنون دادند. ساحر و کذابش میخواندند. چه کسی را به این نام میخواندند؟ کسی که قبل از بعثتش صداقت و امانتداریاش شهره و زبانزد خاص و عام بود.
اما همین نابخردان وقتی دیدند دعوت او با منافعشان در تضاد است لب به استهزاء او گشودند و از هیچ تهمت و افترایی کم نگذاشتند. بر سرش خاکروبه میریختند. بر سرش کثافات شکمبه شتر میریختند اما غم به دل راه نمیداد. همیشه میگفت خدا با من است و همین توکلش به خدا بود که به او قوت میداد.
همین پیامبر بود که وقتی جبرئیل نزد او آمد که خواستهاش را از خدا بخواهد تنها خواستهاش این بود که حق شفاعت امتش را به او بدهد.جبرئیل رفت و برگشت. پاسخ داد خدایت راضی است به آنچه که تو بدان راضی شوی.
ما کجای کاریم؟ آیا قدر این تعمتی که خدا به ما داده رامیدانیم؟ نعمتی که پیامبر عزیزمان چه خون دلها برای آن که نخورد. چه سرها از تن جدا شد تا این اسلام بماند. این ولایت و ایمانمان بماند. نباید بگذاریم دشمن این نعمت را به راحتی از ما بستاند.